از کرامات خلیفه!



پیوندهای روزانه


آرشیو موضوعی


برچسب‌ها


نویسندگان


پیوندها

ردیاب ماشین
جلوپنجره اریو
اریو زوتی z300
جلو پنجره ایکس 60

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان اصحاب یمین و آدرس ashabiamin.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.











Powered By
www.noorang.com



 

پس عمر بگريست و گفت:

 كجا پسر خطاب تواند خود را به

 "جگر بريان شده"

 برساند!

 

 

نویسنده: امید وارم با خوندن این مطلب معرفتتون نسبت مقام خلیفه بیشتر بشه و وسط خنده هاتون ما رو هم از دعای خیر فراموش نکنید. 

 

و اما علامه امینی می فرماید: از روش خليفه چه در روزگار پيامبر و چه پس از آن اخبارى نيامده است كه نماينده رنج او در عبادت باشد مگر يك مشت چيزهائى كه هر كس هم آنها را براى او ثابت پندارد زمينه چينى او را به نتيجه نمىرساند جز با تكلف بسيار و فلسفه بافىها در گفتار-البته اگر فلسفه را مساوى با حرف مفت بدانيم! 

 محب طبرى در رياض النضرة-1/ص 133 آورده است كه عمر بن خطاب به نزد همسر بوبكر شد و اين پس از مرگ وى بود پس،از كارهاى بوبكر بپرسيد كه در خانه اش چگونه بوده و او گزارش داد: كه آرى وى در شبها بر میخواست و كارهائى انجام مىداد و سپس زن گفت:جز اين كه در هر شب جمعه وضو مىگرفت و نماز میگزارد پس رو به قبله مینشست و سر بر دو زانو مىنهاد و چون سحرگاه مىشد سر بر مىداشت و نفسى دراز از سر رنج و درد بر مىآورد و آنگاه ما در خانه بوى جگر بريان شده مىشنيديم. پس عمر بگريست و گفت كجا پسر خطاب تواند خود را به جگر بريان شده برساند.

 

 و در مرآة الجنان 1/68 آمده:آورده اند كه چون بوبكر نفس مى كشيد بوى جگر بريان شده از وى مىشنيدند!    ( )

 

و در عمدة التحقيق از عبيدى مالكى ص 135 آمده:چون بوبكر صديق (ض)درگذشت عمر(ض)كه به جانشينى او رسيد آثار صديق(ض)را دنبال مىكرد و كار خود را همانند او مىنمود و هر به يك چند اندكى به نزد عايشه و اسماء(ض)مىشد و به آنان مىگفت هر شب كه ابوبكر خانهاش را تهى مىديد چه مىكرد؟و پاسخ مىشنيد:نديديم كه شبها نماز زياد بخواند يا به عبادت برخيزد تنها اين بود كه چون پرده شب همه جا را مىپوشاند سحرگاه بر مىخاست و مىنشست و دو زانو را در بغل مىگرفت و سر خويش بر دو زانو مىنهاد و سپس آن را به سوى آسمان بلند مىكرد و نفسى دراز از سر رنج و درد مىكشيد و مىگفت آه.آنگاه دود را مىديديم كه از دهان وى به در می آيد ().عمر بگريست و گفت عمر هر كارى میتواند بكند جز دود بيرون دادن از دهان. (جان؟)

 

و هم عبيدى گويد:

 

اصل قضيه آن بوده كه بسيارى ترس او از خداى تعالى موجب شده است دل وى آتش بگيرد بگونهاى كه همنشينانش بوى جگر بريان شده از او مى شنيدند و علتش آن بود كه صديق رازهاى نبوت را كه به وى سپرده شده بود نتوانست بر خويش هموار سازد .در حديث آمده كه من از شما خدا را بهتر مىشناسم و بيش از شما از او مىهراسم پس شناسائى كامل،انسان را از جلال و جمال كسى كه شناخته آگاه مىسازد و اين هر دو امرى بس سهمناك است كه در برابر آن همه هدفها پراكنده مىشود و ناچيز مىنمايد و اگر نه اين بود كه خداى تعالى خود خواسته است آنكه را ثابت داشته ثابت بماند و او را در اين راه، نيرومند گردانيده،در غير اين صورت هيچكس نمىتوانست به اندازه ذرهاى از جلال و جمال او آگاهى يابد و صديق(ض)در شناسائى اين هر دو به آخرين مرحله رسيده،زيرا در خبر آمده است كه:«هيچ چيز در سينه من ريخته نشد مگر آن را در سينه بوبكر ريختم»و اگر جبرئيل(ع)مستقيما خود آن را در سينه بوبكر مىريخت البته طاقت نمىآورد چون بايد كسى كه همانند وى است واسطه فيض قرار گيرد.ولى چون آن را در سينه پيامبر(ص)ريخت و او از نوع بشر بود پس فيض خداوند به صديق با واسطهاى همانند خودش به او رسيد تا با ميانجيگرى او توانست آن را حمل كند و با اين همه قلب وى آتش گرفت الخ. (...)

 

و هم حكيم ترمذى در«نوادر الاصول»ص 31 و 261 از زبان بكر بن عبد اللّه مزنى آورده كه گفت ابوبكر(ض)كه بر مردم برترى يافت به زيادتى روزه و نماز نبود بلكه برترى او بر ايشان بخاطر چيزى بود در دلش.

و هم ابو محمد ازدى در شرح مختصر صحيح بخارى-2/41،105 و ج 3/98 و ج 4/63 و شعرانى در يواقيت و جواهر 2/221 و يافعى در مرآة الجنان 1/68 و صفورى در نزهة المجالس 2 ص 183 گويند در حديث آمده است كه بوبكر به زيادتى روزه و نماز بر شما برترى نيافت بلكه بچيزى برترى يافت كه در سينهاش نشانه اى بر جاى نهاد. 

 

امينى گويد:اگر داستان جگر بريان شده راست بود بايد همه انبيا و مرسلين هم چنان خصوصيتى داشته باشند و پيش از همهشان سرور برانگيختگان محمد(ص)زيرا آنان خدا ترستر از بوبكر بودند و خاتم انبيا از ايشان هم خدا ترستر بود پس بايد چنان بوئى از ايشان سختتر به مشامها رسد و همه جا پراكنده شود زيرا لازمه ترس آن است كه كسى با احاطه علمى به عظمت و قهاريت و جبروت و ارجمندى حق،شكوه او در دلش جايگزين شود.آنچه ما را از اين موضوع آگاه مىسازد سخن خداى تعالى است:تنها بندگان داناى خدا از او مىهراسندابن عباس گفت مقصودش آن است كه آن كسى از آفريدگان من از من مىهراسد كه جبروت و قدرت و عزت مرا شناخته باشد و هم گفتهاند:تنها كسانى از خدا مىترسند كه او را بزرگ داشته و هستى او را بهتر از ديگران شناخته و چنانكه بايد از او در بيم باشند و هر كه بهتر او را بشناسد هراس او بيشتر خواهد بود.تفسير خازن 3/525

و در حديث است كه:هر كدام از شما خدا را بهتر شناسد هراس او از وى بيشتر خواهد بود.

تفسير ابن جزى 3/158

و در خطبه پيامبر(ص)آمده:به خدا من از همه ايشان خدا را بهتر مىشناسم  و هراس از او در دل من نيز بيش از همهشان است

 و در خطبه ديگرى از او(ص)آمده:اگر آنچه من مىدانم بدانيد كم مىخنديديد و بسيار مىگريستند

و مولانا امير المؤمنين گفت:داناترين شما هراسناكترين شما است«غرر الحكم آمدى ص 62»

و مقاتل گفت:خدا ترسترين مردم داناترين آنان است«تفسير خازن 3/525»

و شعبى و مجاهد گفتهاند:دانا تنها آنست كه از خداى بهراسد

و ربيع بن انس گفت هر كه از خداى تعالى نهراسد دانا نيست .

و از اين جا است كه او(ص)گويد من از همه شما خداشناسترم و از همه شما خدا ترسترو از همين روى است كه مىبينى نزديكترين مردم به خسرو بيش از كسى كه به او دورتر است از وى مىترسد و مىبينى دستوران بيش از زير دستان خود از او مىترسند و وى را بزرگ مىدارند و همين طور بگير و برو تا برسد به كار گزاران و سادهترين آنان همچون گزمهها و سپس ديگر افراد رعيت.

اينك با من بيائيد تا به سراغ اوليا و مقربان و كسانى برويم كه در خدا ترسى؛ سخت پا مىفشردند و در عبادت خود را فانى ساختهاند كه پيشرو ايشان سرورشان مولانا امير المؤمنين على(ع)است كه در دل تاريكىها بر مىخاست،همچون مار- گزيده به خود مىپيچيد و اندوهگنانه مىگريست،آه مىكشيد و سخنانى بر زبان میراند كه نماينده كمال بيم و هراس وى بود با آنكه-چنانچه در ج 3 ص 299 ط 2 گذشت-بر بنياد سخنى آشكار از پيامبر درستكار،وى بخش كننده بهشت و دوزخ است،آنوقت او را مىبينى كه هر شب چند بار از هوش مىرفت ولى نه از او و نه از ديگران هيچكس بوى جگر بريان شده نشنيد.

 اگر پندار ايشان را خصوصيتى همگانى براى اوليا بينگاريم بايستى از روزگار آدم تا روزگار خليفه همه فضا با آن بوئى كه از جگرهاى بريان شده برخاسته است پر شده و بو گرفته باشد و چهره گيتى با دودى كه از آن جگرهاى سوخته بر مىخيزد سياه باشد.

آيا كسى كه اين سخن خندهآور را گزارش كرده پنداشته است كه هر كس خدا ترس باشد آتش سوزانى بر جگر او مىنهند كه هم از سر آن شعله بر مىخيزد و هم دود توليد مىكند؟با اين حساب پس چرا آنچه در اندرون او است همهاش نمىسوزد و اين سوختگى فقط منحصر به جگر است؟آيا كبد حال همان معذبان دوزخ را دارد كه هر گاه پوستهايشان بسوزد پوستهائى نو ايشان را دهند؟اگر چنين نيست پس با آن آتشسوزى پياپى كه در جگر روى داده عادتا بايد آنرا از بين ببرد.

اگر به عجب مىآئى جايش هم هست كه ببينى كسى پس از نابودى جگرش باز هم زنده بماند و شايد كه اگر از راوى،چنين سؤالى بكنى پاسخ دهد كه اينها همه از معجزاتى است كه فقط خاص خليفه است.

به گمانم مىرسد كسى كه چنين پندارهاى پوچى نموده از آنان بوده كه بر خوان تازى زبانان از انگلها به شمار مىآمده و گرنه يك عرب اصيل،خوب مىداند كه در زبان وى چه بسيار كنايات و استعاراتى وجود دارد پس وقتى گفتند آتش ترس فلان كس را سوخت مقصود اين نيست كه آتش گداختهاى در كار باشد كه دود از آن برخيزد يا بوى جگرهاى بريان شده را بدهد بلكه تنها معنى اندوه بسيار و سوزشى معنوى مىدهد كه شبيه است به آتش.

اما بافته هاى عبيدى در فلسفه آن حريق در جگر خليفه،آن هم از لافهاى بىپايهاى است كه غلوى آشكار نيز در آن هست بلكه توانيم گفت پندارهائى است كه دليلى ندارد و به آسانى نمىتوان برهانى براى آن آورد كه خدشه بردار نباشد و همچون پركاهى كه در برابر تندباد باشد آن هم در برابر استدلالها جا خالى مىكند تا چه رسد كه آن را در كنار سرگذشت نامه خود خليفه نيز بنهيم؛آن حديث خرافى را هم كه روايت كرده و دست آويز گردانيده«خدا چيزى در سينه من نريخت مگر آن را در سينه بوبكر ريختم»آن را هم در برابر مخالفانش نمىتواند دليل بيارد چرا كه بر بنياد آنچه در ج 5 ص 316 آورديم دانشمندان خودشان آشكارا نوشتهاند كه اين حديث ساختگى است پس وسيله اثبات دعوى نتواند بود چه رسد كه در آن،چنان گزافگوئى و غلوى هم شده است كه هر كه مردان و تاريخ ايشان را بشناسد آن را در خواهد يافت. 

 

منبع: کتاب شریف الغدیر نوشته علامه سید عبدالحسین امینی نجفی رضوان الله علیه.(جلد 14 از مجموعه 22 جلدی ترجمه الغدیر) 

 

مطالعه کتاب شریف الغدیر+ترجمه فارسی به صورت آنلاین


نظرات شما عزیزان:

حامد
ساعت23:49---12 بهمن 1391
الالعنه الله علی قوم الظالمین

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در یک شنبه 2 دی 1391برچسب:کرامت خلیفه,فضایل ابوبکر,احادیث جعلی, الغدیر,علامه امینی,ترجمه الغدیر,,ساعت 23:55 توسط حامد |